دانلود رمان هوای دلبستگی از بیتا فرخی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ایلی بی دل دانشجوی ارشد حقوق دختر و دستیار حمید بی دل وکیل متبحر پایه یک دادگستری است. داستان از جای آغاز میشه که ایلی برای نجات پسر خاله اش مجبور به همراهی برادر زن دایی خود رامتین میشود. هوای دلبستگی سرنوشت ادم هایی است که به جای درک و حل مشکلات آن ها را انکار میکنند… هوای دلبستگی دارای فضای کاملا خانوادگی و عاشقانه است…
خلاصه رمان هوای دلبستگی
مقنعه ی سیاه را روی سر مرتب کرد و گذاشت فقط کمی از ریشه ی موهایش پیدا باشد که تفاوت چندانی با رنگ مقنعه نداشت. برای لحظه ای، بی آنکه بخواهد نگاهش روی چشمان پف کرده از بی خوابیش تاب خورد. قهوه ای براق نی نی اش مث دو گوی درخشان، در میان سرخی کمرنگ حدقه، بیشتر به رخ کشیده می شد. پلک بر هم گذاشت و نفسش را با اندوه و درد از سینه بیرون فرستاد. پد آرایشی را دور چشمانش به نرمی گذاشت و برداشت و با تعلل کمی مژه هایش را رنگ داد و از خودش رو برگرداند.
بر خلاف روزهای گذشته، برای رفتن هیچ شوقی حس نمی کرد. اصلا نمی توانست با خودش کنار بیاید و اتفاقات چند روز قبل را به روی خودش نیاورد ولی چاره ای نبود. نمی خواست بیش از آن دیگران را به شک بیندازد. همین حالا هم خواهر کوچکش با آن صدای نازک و شل و ولش گفته بود دیگر زیادی برای بهزاد ناراحت است! فکر می کرد باید طبیعی باشد که نگران پسر خاله ی جوانش با آن حال و روز وخیم باشد ولی انگار نتوانسته بود درد دیگرش را زیر نقاب دلواپسی برای بهزاد پنهان کند.
خم شد از روی پاتختی گوشی اش را بردارد که همان موقع زنگ خورد. با نگاهی به شماره آهی از سر کلافگی کشید و آن را به گوش چسباند. -بله؟ صدای آرام اما عصبی مردی گوشش را پر کرد: -گوش کن بچه جون! به اون بابای از خودت راضی ات بگو اگه با من در بیفته بد می بینه. آیلی لب تخت نشست و پاهایش را دراز کرد. -چرا این ها رو به خودش نمی گید؟ من این وسط کاره ای نیستم. -اتفاقا شما همه کاره ای! اگر من بد بیارم با تو طرفم نه با اون بابای زبون نفهمت. -مودب باشید آقا. این چه طرز حرف زدنه؟! صدای مرد بلند شد….