دانلود رمان مافیای عشق از سوزان و سادات با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که سختی های زندگیش اونو تبدیل کرده به سرگردی که اسمش وحشت به تن خلافکارها میندازه… سرگردی که پرونده های زیر دستش همگی سرانجامشون پیروزیه بجز یه پرونده.. پرونده فوینیکس بند بدجور ذهن سرگرد آنجلا ویلیامز رو مشغول کرده… اولین پرونده ای که دوساله روش کار میکنه اما ته همه مدرک هایی که جمع کرده بن بسته… فقط یک راه برای موفقیت در این پرونده وجود داره… همکاری با کسی که دلیل بیشتر مشکلات زندگیشه… همراهی با ریچارد میلر و رفتن از لندن و پاگذاشتن به ایران.. کشوری که هیچ اطلاعاتی ازش نداره..
خلاصه رمان مافیای عشق
چند روزی از اون ماجرا گذشت و مامانم با کلی اصرار بلاخره موفق شد من و مُجاب کنه باهاش آشتی کنم و یجوری نشون بدم که انگار اتفاقی نیافتاده.. وقتی از ماشین پیاده شدم دستی برای امیلی تکون دادم و وارد خونه شدم اونقدری گرسنم بود که هنوز لباس عوض نکرده به سمت اشپزخونه رفتم و با دیدن گاز خالی پوفی کردم و تخم مرغی دراوردم تا نیمرو کنم، در همین حین نگاهی به دور و بَرم انداختم… کسی نبود… مثل اینکه مامان هنوز سرکار بود و برنگشته بود.. نون رو داخل تُستِر گذاشتم تا زمانی که تخم مرغم حاضر میشه اونم گرم بشه…
احساس می کردم تو شکمم واسه اینکه بهش نمی رسم اعضای بدنم دعوا راه انداخته بودن و داد و بیداد میکردن.. بعد ازخوردن تخم مرغ بلاخره شکم مبارک آروم گرفت و راضی به دل کندن از همین میز ساده شد.. به سمت اتاق صورتی مشکیم رفتم، یه اتاق نقلی کوچیک که یه تخت یک نفره گوشه اتاق جا خوش کرده بود و با یه کمد کوچیک که رو به روی تختم بود… به سمت کمدم رفتم لباس راحتیای گشادمو پوشیدم پریدم روی تخت! زیرلب گفتم: – آخیشششش الان یه خواب مشتی میچسبه…. باتکون دادنای مامان یه دونه ازچشمامو باز کردم و
نگاهش کردم که یه وقت خوابم نپره.. با تردید گفت: -آنجل امشب مهمون داریم میشه بلند شی کمک کنی یه دستی به روی خونه بکشیم؟ با چهره ای که پر از علامت سوال بود پرسیدم: ما که کسیو نداریم مامان قراره کی بیاد از همکاراتن؟ مامان در جوابم یکم من من کرد.. دستمو گرفت و من هم دو تا چشمامو کامل باز کردم که گفت: -ببین آنجل.. اونقدری بزرگ شدی که بتونم رُک و واضح باهات صحبت کنم و تو هم درک کنی.. میخوام یه چیز خیلی مهمی رو بهت بگم.. یهو با تعجب نشستم سرجام و به این فکر کردم که لحن و قیافه ی مامان اونقدری جدی هست که…