دانلود رمان زخم پاییز از معصومه آبی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قصه ی زخمِ پائیز داستانِ راهیِ… پسرِ جوونِ قصه مون که زندگیِ عجیب و شاید آرومی داره. اما راهی رو باید شناخت و وقتی شناختینش شاید تعجب کنین ! راهی با همه ی چیزهایی که داره، خیلی چیزها نداره! راهی از خیلی چیزها خسته اس و کاری کرده که اگر بفهمن اطرافیانش، احتمالا باهاش خیلی خوب برخورد نمیکنن! راهی رو میخوایم همراهی کنیم تو زندگیش. با فرازها ، فرودها ، تنهایی ها ، تبعیض ها ، مشکلات ، عشق ، خنده و زندگی . . . و ناباوری!
خلاصه رمان زخم پاییز
از خواب برخاسته و میان تخت رو به پنجره ای که تاریکی هوا را نشانم می داد، نشسته بودم… ساکت، بی حرکت و خیره! حتی آنقدر به خود زحمت ندادم که کلید برق را بفشارم… تلفن همراهم خودزنی می کرد با زنگ های متمادی و من هیچ علاقه ای به دراز کردن دستم به سویش نداشتم، چون ندیده می دانستم که یکی از خانواده است برای خواندنم به شام…. عادتشان بود! ضربه ی محکمی به در ورودی خورد و به دنبال آن صدای بلند هومن آمد: – پاشو بیا دیگه. اه… نازش رو هم باید بکشیم.
عینک روی میز مرا به سوی خود می خواند، بر چشمم گذاشتم و سری تکان دادم و به جمع شان پیوستم… سفره ای پهن بود که بتواند جمعیت خانه را پوشش دهد. نزدیک ترین گوشه به راه پله های منتهی به واحد خود نشستم. مادر پارچ به دست آشپزخانه را ترک کرد و نگاهش را سرتاسر جمع پر سر و صدا چرخاند. چشمانش بر من توقف کردند و لبخندی به نگاهم زد. رو به جمعیت گفت: -بخورین دیگه. سرد شد… آقا مجتبی بخور شما پسرم. بفرما. عطر خوش ماهی سرخ شده مستم می کرد اما…
سر به پائین انداخته و با گوشه ی سفره ور رفتم – دست چپ روی دست راست گذاشتم و به صدای قاشق و چنگال ها گوش سپردم… و صدای فریاد مادر از طبقه ی پائین به راحتی قابل شنیدن بود که شماتت بار نام برادر کوچکترم را می خواند برخاستم و کورمال کورمال بر زمین به دنبال لباسی گشتم که به تن کنم… تیشرتی از زیر تخت بیرون کشیده و روی تنم سوار نمودم. شلوار شش جیبی از کشو خارج کردم و خمیازه کشان یک به یک پاهایم را مجهز به آن! بالاخره به خود زحمت داده و….