دانلود رمان فضول دختر pdf به قلم hoorie

دانلود رمان فضول دختر pdf به قلم hoorie pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان فضول دختر از hoorie با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

باران یک دختر خیلی شادو تقریبا طنزه که یک نظریه ی فوق العاده داره… برای وکالت درس میخونه و در حال حاضر چندین پرونده توی اتاقش داره… که این پرونده ها هر کدوم مسئله ی خصوصی یک زوجه که توشون دخالت میکنه عاشق فضولی و به هم رسوندن آدما و از طرفی از هم دور کردنشونه اما مهمترین پروندش ازدواج خواهرش بهتابامانی که لازمش جدای خواهرش از امید، معشوقشه که همین پروندش اونو به جاهای باریک میکشونه…

خلاصه رمان فضول دختر

تلفنو قطع کردم، گوشیمو روی صندلی شاگرد پرت کردم و سرعتمو بیش تر کردم… آدم نمی شه این… دیگه داشتم با اعصاب خودم بازی می کردم با این همه کار… تو ترافیک داشت اعصابم بهم می ریخت… صدای ضبطو بیش تر کردم و سعی کردم زود تر برسم تا این که به خونشون رسیدم… از ماشین پیاده شدم ولی گوشیم جا موند داخل ماشین… زنگ درو زدم و منتظر موندم تا درو باز کنه… وقتی باز شد تا وقتی برسم به اتاقش کلی تو دلم سرش داد زدم… وسط راه به مامانش خوردم که همیشه ی خدایی مختو تعطیل می کنه با تعارفاش… بعد از گذشتن از این مانع هم دیگه رفتم تو اتاقش دیدم روی تخت

نشسته و به گوشیش خیرست… درو بستم و رو به روش وایستادم… بهم خیره شد و گفت: سلام. دستمو از حرص مشت کردم و گفتم: تلف شدم بس که خودمو وقف دوستام کردم… گوشیتو بده من. گوشیشو داد به من… گفتم: تا الان اس نداده؟ـ نه اس داده نه زنگ زده… -تو چی؟ -منم هیچی… سیم کارت گوشیشو در آوردم و گفتم: این دست من باشه… از جاش بلند شد گوشی رو از دستم کشید و گفت: برو بابا… بدش من باران. ـ تو نمی تونی جلوی خودتو بگیری منم اعصاب ندارم هی اس بدی بگی این طوری اون طوری… نمی تونمم بذارم خودتو کوچیک کنی دو روزی این سیم کارتو می ذارم تو گوشیم…

اگه اس هم داد به جای تو جوابشو می دم… تا وقتی اوضاع درست شه بعد می دمش بهت… ـ دیونه مگه فقط اینه؟ کلی فک و فامیل دارم من که می خوان بهم اس بدن و زنگ بزنن… ـ بگو موبایلت خرابه اسا رو نمی گیره اس ندن… تماساتم من همه رو جز کیوان مسدود می کنم که فکر کنن تماساتم خرابه… خدافظ… و رفتم سمت در که غر زد: د باران این… از اتاق رفتم بیرون و همون طور که سمت در با قدمای تند می رفتم گفتم: خاله جون خدافظ. دیگه فرصت نداشتم وایستم به تعارفای بعدیش گوش بدم… صدای بیتا پشت سرم اومد ولی توجهی نکردم و دویدم بیرون از خونه….

دانلود رمان فضول دختر pdf به قلم hoorie pdf رایگان بدون سانسور

  • 10 دسامبر 2024
  • yasadmin
https://yasebook.ir/?p=438
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
درباره سایت
یاسی بوک
یاسی بوک
آرشیو سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " یاسی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.