دانلود رمان خلیج الماس [جلد ²] از لیندا هاوارد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ریچل جونز نه به دنبال دردسر بود و نه به دنبال مردها بعد از فوت شوهرش گوشه ی عزلت برگزیده بود ولی در کال سابین هر دوی اینها رو پیدا کرد در یک شب داغ تابستونی که برای پیاده روی به ساحل رفته بود کال رو در حالی که کاملاً آشفته و زخمی بود و به سختی حس زنده بودن می کرد پیدا کرد و دست سرنوشت خواب تازه ای براش دیده بود. اون وارد زندگی ریچل شد حس محافظتی ریچل بهش می گفت به اون کمک کنه ولی ریچل هیچ چیزی از هویت اون نمی دونست عشقی که ما بینشون جوونه زد به کال کمک کرد زخم هاش رو درمان کنه ولی در حالی که ریچل عاشق اون میشد زندگی خودش رو در خطری می انداخت که در اطراف کال در جریان بود و وقتی که دوباره سرنوشت اونا رو به هم نزدیک کرد آیا اونا میتونن این دفعه از هم جدا بمونن؟
خلاصه رمان خلیج الماس [جلد ²]
آخه اون چه فکری کرده بود که همین جوری از خونه بیرون اومده بود؟ بهش نگفته بود جو از مردها خوشش نمی آد؟ دقیقاً مثل دفعه قبل جو از شنیدن این فرمان عصبانی شد و ریچل کمی بهش نزدیکتر شد و آماده بود که جوهر لحظه حمله کنه. سابین نگاه پر هشداری به ریچل کرد. سابین دوباره و دوباره با صدای آروم و محکم گفت بشین. جو پارس بلندی کرد و دندون های تیزش رو نشون داد و سعی کرد پای برهنه سابین رو گاز بگیره ریچل خودشو جلو انداخت و دست هاشو دور گردن سگ حلقه کرد جو اونو نادیده گرفت تمام تمرکزش روی مرد بود. سابین گفت اونو ولش کن و برو عقب. چرا تا من نگهش داشتم داخل خونه برنمیگردی؟
چون تا وقتی که اون منو نپذیره به زندانی به حساب میام مجبور باشم به سرعت اینجا رو ترک کنم و نمیخوام نگران این سگ باشم. انگشت ریچل در پشم سگ فرورفت و به آرومی اونو نوازش کرد. سابین از الان برنامه رفتن رو چیده بود ولی در عین حال حس میکرد که حرف های اون منطقیه پس سگ رو رها کرد و قدمی عقب برداشت، سابین دوباره گفت: جو بشین. ریچل نفسش رو حبس کرد و منتظر یه واکنش خشن دیگه از جو بود دید که سگ لرزید و گوشهاش عقب رفت. سابین دوباره فرمانش رو تکرار کرد، برای یه دقیقه ژست حمله گرفت و بعد به آرومی کنار سابین رفت و نشست. پسر خوب پسر خوب. سابین به آرومی سر سگ رو نوازش کرد، گوشهای جو عقب رفت و خرناس آرومی کشید ولی هیچ حرکتی برای گاز گرفتن اون نکرد ریچل نفس حبس شده شو آزاد کرد.
ابین از گوشه چشم هاش نگاهی به ریچل انداخت و گفت الان بیا بشین پیش من دقیقاً مثل یه سگ؟ و کنار سابین نشست اون چرخید و جلوی اونا ایستاد و دوباره گوشه اش عقب ،رفت سابین بازوی راستش رو دور ریچل حلقه کرد و اونو به سینه عریانش چسبوند و با دقت به سگ نگاه کرد جو اصلاً از این کار خوشش نیومد و توی سینه اش خرناسی کشید. گفت اون حسودیش میشه یا شاید فکر میکنه که تو ممکنه . بهم آسیب بزنی. ریچل اشاره به سگ کرد و گفت مشکلی نیست بیا اینجا پسر بیا. جو به آرومی نزدیک شد و خودش رو به دست ریچل مالید و بعد خودش رو به زانوی سابین مالد بعد یک دقیقه جلوی اونا دراز کشید و سرش رو روی پنجه هاش گذاشت. خیلی باعث ناراحتیه که یک نفر اونو اذیت کرده، اون یه حیوون با استعداد و گران قیمته و پیر هم نیست. اون حدود پنج سالشه اینو هانی بهم گفت.