دانلود رمان تو آغاز منی از محیا داوودی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره ی دختری به نام هلنا هستش که عاشق استادش میشه و با هم ازدواج میکنن ولی شوهرش توی زندگی بهش خیانت میکنه و…
خلاصه رمان تو آغاز منی
بالاخره بعد از گرفتن جواب آزمایش و خرید برای عقد، بعد از گذشت دو هفته امروز جشن عقدمون بود.توی تالار شیکی که برای امروز گرفته بودیم کنار دانیال نشسته بودم. یه عقد جمع و جور گرفته بودیم و البته بچه های تاتر به جز آریا سعادت که مسافرت بود همه توی سالن بودن. لباس امروزم یه لباس نباتی مدل ماهی دنباله دار بود که آستین سربش مثل یقعه اش از تور همرنگ لباس بود و سنگدوزی های خوشگل پیراهن زیباییش رو چند برابر کرده بود و موهای فر شده ام که روی شونم افتاده بود بدجوری به چهره ام میومد. دانیال هم کت و شلوار سورمه ای خوش دوختی رو به تن داشت که با پیرهن
سفید و پاپیون سرمه ایش مثل همیشه عالی بود. عاقد شروع به خوندن خطبه کرد و بعد گفت: سرکار خانم هلنا راد فرزند فرهاد به بنده وکالت میدهی که شما را با مهریه یک جلد کلام الله مجید یک آینه شمعدان و تعداد ۳۰۰سکه تمام بهار آزادی به عقد دائم دانیال صادقی درآورم؟ بنده وکیلم؟ سکوت کردم و چیزی نگفتم. مریم که به همراه دلناز بالا سرمون قند میسابیدن گفت: _ عروس رفته گل بچینه! برای بار دوم هم عاقد خطبه رو خوندو جوابی از طرفم نیومد و وقتی برای بار سوم خوند گفتم: _ با اجازه ی پدر و مادرم و همه ی بزرگترها بله. همه برامون دست زدن و این بار عاقد بعد از خوندن خطبه
منتظر جواب دانیال موند و بعد از اینکه دانیال هم جواب مثبت رو داد دوباره همه دست زدن. دانیال گره ی شنلم رو باز کرد و شنل رو از تنم درآورد و بالبخند بهم نگاه کرد: _واو چقدر فوق العاده تر شدی. با لبخند نگاهش کردم: _ فوق العاده شدم چون تو فوق العاده ای. و بعد مامان اینا اومدن سمتمون و باهامون روبوسی کردن. دست آوینا رو که کنار مریم وایساده بود گرفتم و وسط خودمون نشوندمش. دانیال لپ آوینا رو کشید و گفت: _ عمه هلنا من هم از این دختر مو طلایی ها میخوام ها؟ خندیدم: _ حالا اگه موهاش مشکی باشه نمیخوای؟ در گوشم آروم جواب داد: _ فقط مثل مامانش باشه…