دانلود رمان بهار سرد pdf به قلم علیرضا خواستار

دانلود رمان بهار سرد pdf به قلم علیرضا خواستار بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان بهار سرد از علیرضا خواستار با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

جهاد ماهر، پسری مصریست که در عنفوان جوانی، اِِقدام به ترور ناموفق یکی از افسران عالی رتبه ی کشور مصر می کند. حالا او پس از هشت سال اسارت در زندان های دیکتاتور، آزاد شده و می خواهد شغلی برای خود دست و پا کند. در این میان، آشنایی جهاد با دختری به نام اََسما، او را با گذشته ی خود پیوند می دهد، گذشته ای که اگرچه مدت هاست با آن دسته و پنجه نرم می کند و از آن کناره می گیرد اما حالا با وارد شدن اَسَما به زندگی اش، دوباره اوج می گیرد و فوران می کند!

خلاصه رمان بهار سرد

تابستان امسال و پس از سال ها محمد مصر را یک تنه مسافر روسیه کرده و دل یک میلیون قبرخواب را هم به تپش وادار می کند. سر و صدای کوچکی در گوشه و کنار ورزشگاه بلند می شود. دوربین اسکوربورد ورزشگاه برای لحظاتی جایگاه را می گیرد، حواس مدافع های حریف پرت می شود و محمد پا به توپ! تلیویزیون ورزشگاه زنی دودی پوش را نشان می دهد و قلب من می ایستد. محمد یکی را دیریبل می زند. هنوز هم شک دارم خود واقعی اش باشد اما با دیدن موهای بلند راغب آب پاکی روی دستم ریخته می شود، محمد نفر دوم را هم جا می گذارد. دیگر صدای تماشاچی ها محو می شود و نگاه من خیره به تکان های دست اسما برای دوربین ها می شود اما محمد نفر سوم را هم لایی می زند.

گزارشگر فریاد می زند، محمد دورازه بان را هم دیریبل می کند، اسما ننشسته بلند می شود، توپ به تور می چسبد و صدای الله اکبر ورزشگاه را می ترکاند. در حالیکه دوربین ها آمدن اسما به ورزشگاه را نشان می دادند، محمد از فرصت بهترین استفاده را می کند و دروازه بان حریف را نقش بر زمین می کند. درهیاهوی غریو فریاد تماشاچی ها گم می شوم و نگاهم به چشم هایی گره می خورد که روزگار نه چندان دوری خانه ی امن قلبم بود. محمد با خوشحالی به طرف من پرواز می کند و سیل قطار هم تیمی هایش را به طرف من می کشاند. خوشبختانه تعویض جایگاهم در نیمه دوم باعث کمرنگ شدن شک رسانه ها می شود چرا که محمد در نیمه ی دوم به طرف دیگر استادیوم ابراز احساسات می کند. با نزدیک شدن پاشا، در زیر دست و پای طرفدارها گم می شوم اما نگاه نگران اسما را می بینم که عینک طبی اش را بر می دارد و به طرف ما خیره می شود!

روز شلوغی بود و صبح قاهره هم طبق معمول در تکاپو! برای نشریه ای که هر دو هفته یکبار به چاپ می رسید، روزهای نزدیک به تیراژ جدیدش حکم فینال را داشت، حکم یک بازی نفس گیر. به خصوص برای خانواده ی یاسین که به تازگی از توقیف در آمده بودند و دست به عصا راه می رفتند یعنی باید می رفتند. بعد از آن مشاجره تقریباً شدید اسما و راغب دیگر خبری از مو بلند نشریه نبود و آن روزها هادی جایگزین پسرعمویش شده بود و به دقت تیراژ ها را به کمک خواهرش بررسی می کرد که مبادا سوتی جدیدی گرفته شود. به همراه رجب در آن زیر زمین نمور و تاریک، شروع به بستن بسته های نشریه با نخ های جعبه ی شیرینی کردیم و بعد از دسته بندی هر منطقه برای لحظاتی به دیوار تکیه دادیم. دو ساعتی می شد که مثل لودر به جان کاغذها افتاده بودیم و حسابی آب و عرق مان یکی شده بود.

دانلود رمان بهار سرد pdf به قلم علیرضا خواستار بدون دستکاری و سانسور

  • 9 دسامبر 2024
  • yasadmin
https://yasebook.ir/?p=412
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
درباره سایت
یاسی بوک
یاسی بوک
آرشیو سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " یاسی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.