دانلود رمان صامت از ب_اسدپور با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
صامت یعنی خاموش، یعنی هشت سال از همه ی زندگیت بگذری، روز بله برون خواهرت بفهمی تمام چیزی که به خاطرش از خودت گذشتی اشتباه بوده. گندم تمام دوران بلوغ تا ازدواجش رو صرف عشق یک طرفه ای به دکتر کیهان بلوکانی کرده، هشت سال بعد از ازدواجش با آوید ملکان میفهمه، کیهان بلوکانی هم تمام این سال ها عاشقش بوده…
خلاصه رمان صامت
با گوشه ی چشم که نگاهش می کنم یک عیال هم با لبخند می چسباند به ته جمله اش، می خواهد اخلاقم را خوش کند واخلاقم خوش نمی شود، مگر می شود هر شب یک سرپرست بخش را روغنی تحویل بگیری و خوش اخلاق هم بمانی؟ خبرهایم هم تکراری شده اند، چه خبری باید باشد؟ یا می گویم مثل همیشه، یا می گویم” مامانت زنگ زد یا با مامانم صحبت کردم،” آخر نمی شد که در یک روز با هیچ کدامشان صحبت نکنم. با یادآوری تماس مامان زیر خورشت را خاموش می کنم و می گویم: فردا بله برون برکه استا. من از صبح می رم خونه ی مامان اینا، شام میشه بیایی اونجا؟
به پشتی صندلی تکیه میزند: مگه می شه بله برون آب باریکه نیام. لبخندی می زنم به آب باریکه گفتنش به برکه و بشقاب ها را می چینم روی میز و می پرسد: این پسره چطور پسریه؟ شانه ای بالا می اندازم و یک قاشق می گذارم سمت راست بشقاب، چنگالی سمت چپش و می گویم: -مامان گفت دکتره، گفتم باب دل برکه است، بقیه اشو نپرسیدم. می خندد: آره باب دلشه، از روز اول پاشو کرد تو کفش که من باید دکتر شم، دید پرستار شد، گفت یه دکتر تور کنم بهم بگن خانم دکتر. پارچ آب را چک می کم تا خیس نباشد و می گذارمش بین لیوان ها، یادم می آید که به برکه گفتم” رتبه ات خوبه،
پزشکی نشد که نشد، بیا ببرمت مشاوره، حیفه با این رتبه بری پرستاری،” گفت “نه پرستاری خوبه، یه دکتر پیدا می کنم میشم خانم دکتر.” به سمت قابلمه ی پلو می روم، انگشتم را با زبانم تر می کنم و به گوشه ی قابلمه ی پلو می زنم، صدا می دهد، در پلو را بر می دارم تا بخارش خالی شود و خورشت را داخل پیاله می ریزم و می گویم: -لباس هاتو اتو می کنم می ذارم روی تخت، یه دوش بگیر اونا رو بپوش بیا. -اینم چشم خانم روابط عمومی، دیگه؟ خورشت را میان میز می گذارم و می پرسم: شام بگم مامان چی درست کنه؟ -مامانت هرچی بپزه خوبه، فقط برکه رو از غذا دور نگه دار…