دانلود رمان صورتک از الهه محمدی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
عسل و علی خواهر و برادر، عسل ۱۸ ساله دانشجوی طراحی نامزد یاسر، علی کارگر گل فروشی، بهترین و معروف در کارش، موتور سوار با مرام لوتی، ساکن محله قدیمی دردار با مادربزرگشون زندگی می کنن و ماجرایی دارن، شمیم شاهسوند دختر دردانه ومحبوب و پرانرژی و سرزبون دار خانواده مذهبی و معتقد ساکن ورامین بعد از ۴ سال کار در سالن ارایشگری بالاخره تصمیمشو میگیره و هم دانشگاهی و دوست با عسل. او در دانشگاه هم کارش درسته حسام پسرعموش بداخلاق و بدرفتاره باهاش و البته بهش علاقه هم داره مثلا و الحق که شمیم هم کم نمیزاره…
خلاصه رمان صورتک
با شتاب از خانه بیروت زد و گوشه ی لباسش در دست پیرزن ماند. دست زن سال دار همراهش کشیده شد و به در چوبی خورد. در ترقی به سینه ی دیوار چسبید و گچ های تبله شده ی پشتش ریخت. زور پیرزن به او نرسید. در حالی که دستش را می مالید و چروکی بیشتر گوشه های چشمش افتاده بود، با صدای بلند به نام خواندش بلکه مانع دویش شود: -ولش کن ننه “علی” شیطونو لعنت کن بیا تو. بی توجه به پیرزن از بن بست بیرون زد و در پیچ کوچه گم شد. پیرزن نیز به دنبالش! “یاسر” می دوید و علی به دنبالش.
صدای بلندشان نیز در محله پیچیده بود. علی داد زد: “جرات داری وایسا جوابتو بدم.” یاسر داخل خانه شان شد و در را تقی به هم زد. پیرزن به پاهای پرانتزی شده اش، شتابی داد و برگشت. از راهروی تنگ قدیمی سمت حیاط برگشت و در همان حال گفت: -آخه ننه ات بابات خوب، چرا با جماعت سر ستیز داری؟ می خوای گرگ شی بیفتی به جون آدما که چی؟ که آبجی تو می خواد؟ دختر رنگ پریده که جرات بیرون آمدن از ساختمون رو نداشت، همین که مادربزرگش را تنها دید، از لای پشت دری سری بیرون کشید.
برادرش را که ندید، پنحره را باز کرد: -رفت؟ برنگشت تو؟ سرش را بالا انداخت: -عین شصت تیر عقب اون مادر مرده رفت. چسبیده به در خونه اشون. انگار امام زاده صالحه. تا ننه اشو به باد نده ول نمیکنه که. الان “مرضیه” هم دماغشو می زاره لا چادر و میاد دم در. دختر با پریشانی گونه اش را چنگ زد و گفت: نمی زاشتی بره “خاتون”. خیلی حرصی شده بود. خاتون آویزهای روسری اش را از دو طرف شانه اش بالا انداخت. لب حوض نقره ای نشست و در حال بهم مالیدن دست هایش در آب گفت: بچه سید خونش زود جوش میاد…