دانلود رمان ارباب یا برده از ناشناس بی احساس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان روایت زندگی دختری به اسم نیلوفر را به تصویر می کشد. دختری که تو خانواده اشان رسم بر این است که ارباب باشند و برده های انسانی داشته باشند اما نیلوفر علاقه ایی به ارباب بودن ندارد و دوست دارد که خود نیز برده باشد تا اینکه…
خلاصه رمان ارباب یا برده
نیما بیتابی میکنه. نگران از جام بلند شدم و به مسول اونجا گفتم شاهرخ رو صدا کنه. شاهرخ سهند رو بغل کرد و اومد بیرون: -چی شده عزیزم؟ -سعید پیام داده نیما بیتابی می کنه. من میرم خونه. سری تکون داد و گفت: -باشه مواظب باش. با ماشین برو ما با تاکسی میایم. سوییچ رو داد بهم. گونه سهند رو بوسیدم و اومدم بیرون. این سه سال… هم زندگیمون خووب بود هم بد. خوبیش این بود تو دوماه اخر بارداریم سعید برگشت. طاقت نیاورده بود و دوباره جمعمون سه نفره شد.
همه چیز خوب بود… تا اینکه رفتم برای سزارین و بدنیا اومدن بچه ها. دوتا پسر داشتیم سهند و نیما. بدترین خبراین بود که… نیما نقص ایمنی بدن داشت. یه سرما خورده گی ساده لازمه تا از پا بندازتش. بچه ام تو خونه حبسه و زندانی… یه خونه کوچیک تر خریدیم تا زودتر گرم بشه. جز یک خانم که کار های خونه ارو می کنه و غذا درست میکنه. فقط منو سعید و شاهرخ و سهند تو اون خونه هستیم. هر وقت یه نفر از ما سرما بخوره یا مریض بشه باید بره عمارت قبلی و وقتی خوب شد کامل برگرده. بچه ام جنب و جوشش هم کمه.
حتی نمیتونیم بوسش کنیم. سهند فهمیده داداشش با اون فرق داره… مظلوم تره. برای همین هواشو داره و اذیتش نمیکنه. اسباب بازی که می خواد بهش میده و باهاش خیلی راه میاد. الانم که نیما خوابیده با شاهرخ اوردیمش بیرون بازی کنه و قرار شده بود سعید پیش نیما بمونه که مثل اینکه بیدار شده و بیتابی میکنه. مصیبتی شده که هر وقت از بیرون می ایم تو حموم کوچیکی که جلوی در ورودی ساختیم باید دوش بگیریم بعد وارد خونه بشیم. وقتی ربدشامبرم رو تنم کرد وارد خونه شدم…