دانلود رمان مترسک تهی قلب  مهدیه رز pdf به قلم مهدیه رز پور

دانلود رمان مترسک تهی قلب مهدیه رز pdf به قلم مهدیه رز پور pdf بدون سانسور

دانلود رمان مترسک تهی قلب از مهدیه رزاز پور با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

بهم پشت کرد و رفت.. مات زده به رفتنش نگاه می کردم.. میخواستم برم دنبالش اما پاهام انگار به زمین چسبیده بودن و توان حرکت نداشتم.. می خواستم صداش کنم اما لب ها خشک شده بودند و تکون نمی خوردن… غرور و قلبم رو له کرد و رفت.. گفت: حیله گرم و فقط باهات بازی کردم..  گفت: دوستت ندارم.. روی نیمکت ولو شدم.. اگه راست می گفت پس چرا صداش لرزش داشت؟ حتما یه دلیلی پشت این حرف ها و رفتارش هست… لنز گذاشته بود و اون چشم های خوش رنگ عسلیش رو پشت سیاهی پنهان کرده بود!

خلاصه رمان مترسک تهی قلب

یک ماهی بود که از برکه خبری نداشتم. چند باری وسوسه شدم برم محل کارش یا دم خونه اش اما یه حسی مانعم می شد. دوستش داشتم و عاشقش بودم اما یه حس عجیبی داشتم. انگار قلبم ترسیده بود!. بیشتر از هر وقت دیگه ی سرگرم کارم شده بودم. ساسان وقتی می خواست از برکه حرف بزنه یا سوالی بپرسد. مانع اش می شدم. داشتم با قلبم مبارزه می کردم تا شاید بتونم عشقش رو از
قلبم بیرون کنم. اما نمی شد می خواستم بهش فکر نکنم و فراموشش کنم اما بدتر توی ذهنم جای می گرفت. هر شب توی خوابم بود گاهی کابوس و گاهی هم رویا.

وقتی که بیدار بودم یهو چهره اش توی ذهنم نقش می بست و عطرش در مشامم می پیچید. لبخند مثل قندش، چشمایی رنگ عسلش دیوونه ام می کرد. برکه شاید تک ترین دختر نبود اما برای قلبم تک بود… چند ضربه به در خورد و ساسان وارد اتاق شد. -چیزی شده؟ ساسان: نوبت دندون پزشکی دارم. پاشو بریم. -تو نوبت داری من کجا بیام؟ ساسان: الکی و بیکار نشستی اینجا خب بیا با من بریم.
مشکوک نگاهش کردم. حس می کردم ساسان از دندون پزشکی میترسه. ساسان: اصلا نمی خواد بیایی. -مثل بچه ها قهر نکن. از روی صندلی بلند شدم. ساسان: اجباری نیست.

-دلبخواه دارم میام. سر تکون داد و دوتایی از اتاق بیرون رفتیم. نیم ساعتی توی راه بودیم تا رسیدیم. مطب دکتر شلوغ بود و شماره ساسان ۲۵ بود. روی صندلی های رزد رنگ نشسته بودیم. یه خانم روی صندلی کناری نشسته بود که بدجور استرس داشت و بند کیفش رو محکم توی دستش فشار می داد. پسری که کنارش بود از روی صندلی بلند شد و نزدیک میز منشی رفت و بهش چیزی گفت و بعد هم به سمت اتاق پزشک رفت که ناگهان مردی با اخم و عصبانیت رو به منشی کرد. مرد: خانم مگه از روی نوبت نمی فرستی داخل؟ این آقا که الان نوبتش نیست…

دانلود رمان مترسک تهی قلب مهدیه رز pdf به قلم مهدیه رز پور pdf بدون سانسور

  • 28 نوامبر 2024
  • yasadmin
https://yasebook.ir/?p=190
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
درباره سایت
یاسی بوک
یاسی بوک
آرشیو سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " یاسی بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.